بر این اساس، طی سالهای گذشته، شکل نوینی از قدرت بهوجود آمده که تحت عنوان «قدرت نرم» شناخته میشود. در این بین یکی از ارکان اصلی قدرت نرم، «دیپلماسی عمومی» است که در سیاست خارجی کشورهای غربی از جایگاه و اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. دیپلماسی عمومی به معنای اقداماتی برای برقراری تعامل و ارتباط با دیگر ملل و اندیشههاست. هدف اصلی دیپلماسی عمومی، استقرار و استمرار روابط طولانیمدت فرهنگ، ارزشها و سیاستهای یک نظام سیاسی با سایر جوامع است. دیپلماسی عمومی از اهداف سیاست خارجی و اهداف دیپلماسی سنتی حمایت میکند. درعین حال دیپلماسی عمومی، مجموعهای از راهبردها و تاکتیکهاست که در خدمت دستگاه سیاست خارجی یک کشور قرار میگیرد و میخواهد وجهه و تصویر یک کشور را در جهان و میان سایر ملتها بهبود بخشد.
ابزارها و اهداف دیپلماسی عمومی
از زمان رایجشدن دیپلماسی عمومی، تعریفهای بسیار متعددی برای این عبارت ارائه شده است. ازجمله، دیپلماسی عمومی اقداماتی برای تعامل و ارتباط با دیگر ملل و اندیشهها دانسته شده است که هدف از آن استقرار و استمرار روابط طولانیمدت فرهنگ، ارزشها و سیاستهای نظام مورد نظر با جوامع دیگر است یا دیپلماسی عمومی بهعنوان عملیات روانی تلقی شده که در واقع ابزاری برای نفوذ در دیگران است که موجب تقویت نفوذ یک کشور در میان مردم کشور دیگر (و نه حکومت) میشود. با این حال، دیپلماسی عمومی بیشتر در فضای سیاسی و دانشگاهی آمریکا مورد توجه قرار گرفته است. در فرهنگ واژگان و اصطلاحات روابط بینالملل وزارت آمریکا در سال1985، در تعریف دیپلماسی عمومی آمده است: «دیپلماسی عمومی به برنامههای تحت حمایت دولت اشاره دارد که هدف از آنها اطلاعرسانی یا تحتتأثیر قراردادن افکار عمومی در کشورهای دیگر است؛ ابزار اصلی آن نیز انتشار متن، تصاویر متحرک، مبادلات فرهنگی، رادیو، تلویزیون و اینترنت است.
مفهوم دیپلماسی عمومی در ادبیات سیاسی- امنیتی به معنای تواناییها، نیات و اقدامات بالفعل و بالقوه برای ممانعت از دستیابی موفقیتآمیز به علایق و مقاصد امنیت ملی یا مداخله، بهنحوی که نیل به علایق و مقاصد به خطر بیفتد، تعریف شده است. دیپلماسی عمومی را میتوان تحولاتی دانست که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوهای رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی میشود. دیپلماسی عمومی نوعی سلطه کامل در ابعاد سهگانه حکومت، اقتصاد و فرهنگ است که از طریق استحاله الگوهای رفتاری ملی در این حوزهها و جایگزینی الگوهای نظام سلطهای تهدید محقق میشود.
با این نگرش، تمامی اقداماتی که موجب شود تا اهداف و ارزشهای حیاتی یک نظام سیاسی (زیرساختهای فکری، باورها و الگوهای رفتاری در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست) به خطر افتد، یا موجب ایجاد تغییر و دگرگونی اساسی در عوامل تعیینکننده هویت ملی یک کشور شود، دیپلماسی عمومی به شمار میآید. در دیپلماسی عمومی، بدون منازعه و لشکرکشی فیزیکی، کشور مهاجم اراده خود را بر یک ملت تحمیل کرده و آن را در ابعاد گوناگون با روشهای نرمافزارانه اشغال میکند. تردید در مبانی و زیرساختهای فکری یک نظام سیاسی، بحران در ارزشها و باورهای اساسی جامعه، بحران در الگوهای رفتاری جامعه و بحرانهای پنجگانه سیاسی (هویت، مقبولیت، مشارکت، نفوذ و توزیع) را میتوان از مؤلفههای دیپلماسی عمومی دانست. تغییرات حاصل از دیپلماسی عمومی، ماهوی، آرام، ذهنی، تدریجی و نرمافزارانه است.
برخی دیپلماسی عمومی را برنامهریزی استراتژیک و اجرای برنامههای آموزشی، فرهنگی و اطلاعرسانی توسط کشورها برای افکار عمومی در دولتهای هدف میدانند. این در حالی است که دیپلماسی سنتی فقط در ارتباط با دولتها و سیاستهای آنهاست و کاری به تحتتأثیر قرار دادن شهروندان یک کشور ندارد. بر این اساس از جمله ابزاری که در دیپلماسی عمومی مورد استفاده قرار میگیرد، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- تبلیغات: از طریق رسانههای جمعی.
2- تأثیرگذاری فرهنگی: از طریق راههایی نظیر ایجاد دانشگاه یا تبادل کالاهای فرهنگی نظیر فیلم و... .
3- ایجاد جنگ روانی: از طریق ترویج اطلاعات غلط و ضداطلاعات.
با توجه به این توضیحات، کشورهای غربی همواره سعی کردهاند از دیپلماسی عمومی بهعنوان ابزاری در راستای ارتقای قدرت نرم خود بهرهگیرند. بر این اساس، ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی باتوجه به امکانات و ابزارهای تبلیغاتی که در دست دارند، بهکارگیری دیپلماسی عمومی را سرلوحه برنامههای خود قرار دادهاند؛ بهنحوی که امروزه حتی برخی از کشورهای اروپایی که از توان نظامی و اقتصادی متوسطی برخوردارند، تنها به لطف دیپلماسی عمومی توانستهاند در سایر کشورها نفوذ قابل توجهی کنند. باید توجه داشت که این نفوذ در شرایطی که جوامع بهطور فزایندهای دستخوش امواج مختلف فرایند جهانی شدن هستند، از اهمیت دوچندانی برخوردار است.
ایران و دیپلماسی عمومی
بهرغم آنکه دیپلماسی عمومی برای تمام کشورها وجود دارد، با این حال تنها قدرتهایی از آن بهره میبرند که صاحب ابزارهای اعمال آن باشند.
در اینبین، کاملا روشن است کشورهایی که از قدرت برتر برخوردار باشند، بالطبع استفاده بیشتر و بهتری نیز از دیپلماسی عمومی خواهند کرد. همچنین کنترل منابع دیپلماسی عمومی برای دولتهای توسعهنیافته، دشوارتر از سایر دولتهاست؛ چرا که منابع دیپلماسی عمومی اغلب بهطور غیرمستقیم عمل میکنند و با توجه به اینکه از ابزارهای قدرت نرم استفاده میکنند، بنابراین شناسایی آنها نیز مشکلتر خواهد بود.
علاوه بر این، بسیاری از منابع مهم دیپلماسی عمومی، خارج از مرزهای دولت است و تأثیر آن تا حد زیادی به میزان پذیرش مخاطبان بستگی دارد. از اینرو با توجه به این نکته که در میان شهروندان کشورهای توسعهنیافته، میزان نارضایتیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیش از شهروندان کشورهای توسعهیافته است، بنابراین آنها به طرق سادهتری در معرض نفوذ دیپلماسی عمومی قرار میگیرند.
در این بین با وجود آنکه جمهوری اسلامی ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، همراه با توجه به دیپلماسی عمومی، ارتباط با سایر ملتها را سرلوحه برنامههای خویش قرار داده، با این حال آماج انواع تبلیغات و تلاش کشورهای غربی جهت اجرای دیپلماسی عمومی نیز بوده است. در میان کشورهای غربی، باید به 2تقسیمبندی و رویکرد در قبال جمهوری اسلامی ایران اشاره شود:
1- رویکرد آمریکا: ایالات متحده با توجه به خصومتی که با انقلاب اسلامی ایران دارد، از سال 1357، سعی کرده به طرق مختلف مانع پیشرفت و تحقق اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران شود. بر این اساس بهکارگیری دیپلماسی عمومی در قبال ایران، همواره یکی از روشهای متداول در دستگاه سیاست خارجی آمریکا بوده است. حمایت مالی و ابزاری از شبکههای تلویزیونی و رادیویی، پایگاههای اینترنتی و... همگی حکایت از توجه زیاد آمریکا به مقوله دیپلماسی عمومی دارند. در حقیقت، این کشورها نیز با جهانی اعلام کردن ارزشهای خود که عمدتاً در محورهایی چون رژیمها، نهادها و حقوق بشر معنا مییابند، سعی دارند تا بر افکار و اندیشههای شهروندان ایرانی تأثیر گذاشته و آنان را مجذوب فرهنگهای خود کنند.
2- رویکرد اروپایی: این رویکرد که در میان برخی از کشورهای اروپایی نظیر انگلیس، فرانسه، هلند و آلمان وجود دارد، تا حد زیادی شبیه رویکرد آمریکاست. به عبارت دیگر، این کشورها نیز همانند آمریکا میکوشند با استفاده از دیپلماسی عمومی، میزان تأثیرگذاری خود بر شهروندان ایرانی را افزایش دهند. اگرچه دیپلماسی عمومی در میان اکثر کشورهای غربی رواج دارد، با اینحال 2 رویکرد فوق به شکل سازماندهی شده و منسجمتری فعالیت دارند، به همین سبب نیز باید بیش از سایرین مورد توجه قرار بگیرند. بر این اساس دیپلماسی عمومی آمریکا و اتحادیه اروپا در بهکارگیری روشها و ابزارها شبیه هم عمل میکنند و هر دو از وجوه مختلف قدرت نرم بهره میگیرند.